مهدی موعود

خداوند ظهورش را نزدیکتر بگرداند

 

 بسمه تعالی

زیر بسمه تعالی خط میکشم تا اعلام کنم که خدایا من با یاد تو شروع کردم.پس تو هم به من کمک کن.

نام:انسان

نام خانوادگی:شیعه زاده

نام پدر:حضرت مولا

نام مادر:حضرت زهرا 

مدرسه ی عشق امام علی

حوزه ی امتحانی:کره ی زمین منظومه ی شمسی

امتحان دین و زندگی عملی

شماره ی داوطلبی:313

کلاس:اول اسلامی

نام دبیر:ائمه ی اطهار علیهم السلام

مدت زمان امتحان:تقریبا دوروز

 

سوال اول:ای آدم.خداوند به تو دستور میدهد که از میوه ی آن درخت استفاده نکنی.آیا دستور خداوند را اجرا میکنی یا از آن غفلت میکنی؟............

ادامه ي مطلب رو حتما بخونيد.

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 24 خرداد 1398برچسب:,ساعت 12:13 توسط محمد| |

نیمه شب آواره و بی حس و حال * در سرم سودای جامی بی زوال
پرسه ای آغاز کردم در خیال * دل به یاد آورد ایام وصال
دل به یاد آورد اول بار را * خاطرات اولین دیدار را
آن نظربازیان اسرار را * آن دو چشم مست آهووار را
آمد و هم آشیان شد با من او * هم نشین و هم زبان شد با من او
تشنه جان بودم که جان شد با من او * ناتوان بود و توان شد با من او
وای از آن شب زنده داری تا سحر * وای از آن عمری که بی او شد به سر
مست او بودم ز دنیا بی خبر * دم به دم این عشق میشد بیشتر
آمد و در خلوتم دمساز شد * گفتگوها بین ما آغاز شد
گفتمش در عشق پا برجاست دل * گر گشایی چشم دل زیباست دل
گر تو بینی دریاست دل * بی تو شام بی فرداست دل
دل ز روی تو حیران شده *در پی عشق تو سرگردان شده
گفت در عشقت وفادارم بدار * من تو را بس دوست میدارم بدان
شوق وصلت را به سر دارم بدان * چون تویی مخمور خمارم بدان
با تو شادی میشود غم های من * با تو زیبا میشود فردای من
گفتمش عشقت به دل افزون شده * دل ز جادوی رخت افسون شده
جز تو هر یادی به دل مدفون شده * عالم از زیباییت مجنون شده
کرد صدا نام مرا بشنیدم به گوش * گوییا صوت او برده عقل و هوش
در سرم جز عشق او سودا نبود * هیچ یک جز او در این دل جا نبود
خوبی او شهره ی آفاق بود * در نجابت در وقار ، آقا بود
روزگار اما وفا با ما نداشت * طاقت خوشبختی ما را نداشت
پیش پای عشق ما سنگی گذاشت * بی گمان از مرگ ما پروا نداشت
آخر این قصه غم بود و بس * حسرت و رنج فراوان بود و بس
من که آن میمیرم ها گفتم * در عمل دیگر من باختم
از غمش با دود و دم همدم شدم * باده نوش فراق او من شدم
ذره ذره آب گشتم ، من کم شدم
گر آب رفته باز آید به رود * ماهی بیچاره اما مرده بود

 

نوشته شده در دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:,ساعت 12:58 توسط محمد| |


اگه دوست داشتید بخونید شاید جالب باشه؛
یه دهکده ای بود دو تا خانواده توش زندگی میکردن.قدمت یکیشون هفت هزار ساله
بود اون یکی هم هفتصد هشتصد سال بود که بوجود اومده.اسم خانواده ی اولی 
¤الف¤ بود اسم دومی هم ¤آ¤.از زمانی که بچه های خانواده ی آ بزرگ شدن شروع 
کردن به زور گفتن به بچه های کوچیک تر از خودشون.تا نوبت رسید به خانواده ی
الف.خلاصه اذیتشون میکردن.نقشه میکشیدن تا این خانواده رو از هم جدا 
کنن.سنگ مینداختن توی خونشون.حتی نفوذ میکردن داخل خونشون تا ریشه ی اون 
خونه و ‌خونواده رو بخشکونن.اینو چند سال پیش یکی از استراتژیست هاشون 
گفت.میخواستن حق اونا رو ازشون بگیرن.ولی اعضای خانواده ی الف چیزی 
نمیگفتن.ولی چند دهه پیش دیگه به ستوه اومدن.شروع کردن ریاست خونواده رو 
عوض کردن.به دنبال همین کار درگیری پیش اومد به اعضای خانواده ی الف حمله 
شد و هزاران تا از بچه های اون خونه رو به حمایت آ شهید کردن.بعد از اون هم 
رییس خانواده ی آ شروع کرد به تحریم کردن.سی و اندی سال اینکارو انجام 
میداد.بچه های خونه ی الف بشون خیلی فشار اومد.ولی هیچ وقت به خونه و 
خانواده ی آ حمله و توهین نکردن.اونا رو اذیت نکردن.داخل خونشون نفوذ 
نکردن.بین روابط اعضای خانواده ی اونها دخالت نکردن.فقط هر روز مظلومانه 
آرزوی مرگ برای رئسای 
خونه ی آ میکردن.چون میدونستن بچه های اون خونه آدم های بدی نیستن.اون رییس
هاشونن که بانی این کارا بودن.اونا بودن که گزینه ی نظامی روی میز اتاقشون
بود.ولی خانواده ی الف تصمیم گرفتن نرمش نشون بدن.بهشون ظلم شده بود ولی 
صلح دوست داشتن.توی فرهنگشون از بزرگشون یاد گرفته بودن که فقط نجیب 
باشن.ظلم نکنن حتی اگه مورد ظلم واقع بشن.و البته... 
صدای صلح به گوش میرسه ولی خدا میدونه ظالم
 
کیه ، فروتن کیه!
 
 
 
 
 
 
 
نوشته شده در دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:,ساعت 1:51 توسط محمد| |

ارتشبد زاهدی سال 48:اگر اعلی حضرت اجازه بفرمایند بغداد را ظرف دو ساعت با خاک یکسان میکنیم.

سردار جعفری سال 92:اگر هواپیمایی اسراییلی بر آسمان ایران پرواز کرد مهم نیست که چند بمب و کجا پرتاب میکند مهم این است که در زمان برگشت آن هواپیما ،اسراییلی وجود ندارد که بخواهد بر آن فرود بیاید.

 

نوشته شده در دو شنبه 29 مهر 1392برچسب:,ساعت 1:6 توسط محمد| |

من کودک هستم.آدم بزرگها را میبینم.آنها عجیب هستند.کارهایی میکنند که به انسان بودن آنها شک میکنم.کارهایی انجام میدهند که بقیه را از همان کار نهی میکنند.آنها به من میگویند دروغ نگو.دروغگو دشمن خداست.ولی بیشتر از همه دروغ میگویند.بعضی از آدم بزرگها از مال مردم میخورند.آنها حق یکدیگر را ضایع میکنند بعد که میخواهند نماز بخواهند طوری تکبیر گویند که با تکبیر خود گویی عرش میلرزد!آنها با هم غریبه هستند.آنها به هم اعتماد ندارند.بعضی از آنها که مسلمان هستند...

 

 

 


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 7 تير 1392برچسب:,ساعت 1:27 توسط محمد| |

سلام بر آقا.سلام بر مادر بزرگوارش.سلام بر مهدي.فداي دل خونينش از ما.فداي چهره ي خسته ي او از ما. و...فداي مادر بزرگوارش حضرت زهرا.من كه نميدونم كي ظهور ميكنن.ولي هر وقتي كه مياد از خدا ميخوام برم پابوسش.اين دعاي آدماي تنبلي مثل من بود.ولي اگر شيعه اي انصاف داشته باشه از خدا ميخواد كه ظهورش نزديكتر بشه و سريع ميره سراغ وظيفش.وظيفه اي كه يك خادم مهدي داره.خادم مهدي بودن يه چيز شايد محالي باشه.ولي اين شيعه ست كه از پس كارهاي محال برمياد.چون آرمانش بي نهايته.خلاصه هر جا هست بش تبريك ميگيم.گريه هم كه ميكنيم عذاب وجدان ميگيريم.به خودمون ميگيم آخه نامرد شد به خاطر مهدي و خداي مهدي گناه نكني؟يا به خاطر  اين بوده.يا به خاطر اون بوده.نميدونم كي ميخوايم شرمنده ي مهدي بشيم.آقا جان.هرجا هستي انشاالله از ما ناراحت نباشي.

Banar Imam Mahdi

اللهم احفظ مهدي و صلوات الله علي المهدي و صلي الله علي محمد و آله الطاهرين.يا مهدي

نوشته شده در پنج شنبه 5 بهمن 1391برچسب:,ساعت 20:52 توسط محمد| |

روزی روزگاری مردی را در مدینه دیدند که نصفه ی شب به سمت خانه اش میشتافت.او میخواست خبر پیغامبر شدنش را به همسرش بدهد.او به خانه اش رسید.خدیجه را صدا زد.آن خبر مهم را به خدیجه گفت و خدیجه با تمام ایمان آن را قبول کرد.ولی امان از قبیله ی پیامبر آخرالزمان.سال ها گذشت پس از چندین سال آن پیغامبر زیباروی فقط اندکی را به ادامه ی دین عیسی(ع)دعوت کرده بود.دعوت ها میبایست کاملا پنهانی باشند...از کسانی که او ایمان آورده بودند علی(ع)بود.علی (ع)شانه به شانه ی او میرفت.سال ها گذشت دعوت محمد علنی شد.آن فرستاده ی آسمانی اهل قبیله اش را تحمل میکرد.روزی را روابت کرده اند که او در حال عبادت معبودش بود که کسانی آمدند و شکمبه ی گوسفدی را برتنش ریختند.آن آسمانی صبور بود.بسیار مهربان بود.اما دختر مهربانش وقتی او را در آن وضع دید گریه اش گرفت و آن ها را از بدن پدر کنار زد و تمیز کرد.ولی زهرا دختر پیامبر تازه اول راه بود.تا این که سال ها گذشت.علی با زهرا ازدواج کرد.اکنون دیگر زمان فوت ملکوتی آن مصطفی آن آخرین پیامبر و...آن محمد بود.محمد بارها علی را به عنوان جانشین معرفی کرده بود.ولی با این وجود خلافت را غصب کردند.از او گرفتند ولی علی هیچ چیز نگفت.سال ها بدون علی گذرانده شد.بیست و اندی سال.زهرا در آن حوالی محسن را در بدن داشت.محسن به دنیا نرسیده.اما آن تیز دلان سنگ قلب زهرا را هم از بین بردند.همان عزیز محمد.اما سال ها گذشت علی راهم کشتند.حسن فرزند علی را مسموم کردند.و بدین صورت حسین را به کوفه دعوت کردند و عهد خود را شکستند.آن مردم به ظاهر مسلمان دیگر لعنت شده بودند.آنها حسین کشتند.عباس کشتند.قاسم کشتند.علی اکبر کشتند.زینب اسیر کردند.رقیه آواره کردند.دل رباب را آتش زدند با کشتن طفلی شیرخواره.اما دیگر لعنت خداوند کارش را کرده بود.آن ها بیچاره شدند.حکومتشان دیگر به زمان ابوبکر یا عثمان یا عمر نرسید.پس از هزار و دویست سال هم یزیدیانی به آنها حمله کردند.آن ها آمریکایی نام داشتند.آمریکایی ها به اعرابی حمله کردند که خود آن اعراب محمد ها کشتند.زهرا ها کشتند.علی ها.حسن ها و حسین ها.سجادها.باقرها و صادق ها.موسی کاظم ها کشتند.آن ها به کمک فرمانروای ایرانی رضا را کشتند.آن ها تقی ها و نقی ها را کشتند.عسکری ها کشتند.ولی نتوانستند مهدی را به شهادت برسانند.چون همیشه انسان در برابر اراده ی خدا ناتوان بوده.اکنون هم ایرانیانی مهدی را میخواهند اما باید امتحان پس بدهند باید برادریشان را ثابت کنند.اما چگونه؟با به آتش کشیدن پرچم حسین(ع) نوه ی محمد(ص)؟

نوشته شده در پنج شنبه 2 آذر 1391برچسب:,ساعت 14:9 توسط محمد| |

 

کجا هستی؟در سفر ماندی که نیایی؟ یا که وقتی میایی که ما نباشیم؟

خیابان های ما پر از سرد است.گوییا نه با هم برادر نیستند که باهم دشمنند.

اينجا پر از كوير است.كويري كه روزي آباد ميشود.

روزي خوب خواهد آمد.

     

                                      

 اینجا پر از خشک است.خشک رفتارهای مسلمان.

بوی ریا می آید اینجا پر از ریاست.

نائب مهدی هم نمیداند با ما چه کند.گاهی تهرانی گاهی کربلایی و گاهی کوفی از نوع تهرانی شده ایم.

به قول آن فرزند شهید همه عینک داریم.

همه چشمان سیاه و بی جان.

گوییا چشممان معیوب است.راه را گم کرده ایم.

اینجا پر از خنده های بی دلیل است.

به راستی که کج روان خوب و محبوب و هنرمند و خردمند شدند.

نه که محبوب و هنرمند بلکه روشنفکران امروزی شده اند.

اینجا پر از روشنفکران همیشه مخالف است.

کی میایی تا که بیاییم به برت؟یا زهرا گوییم دور مزار شریف مادرت.

کی میایی تا پا در رکابت همه دور هم جمع.

و ما در پیکار یا مهدی گوییم و تو:

یا علی

و اما علی...او بود که هنگام زدن بر سینه میگفت:

چقدر دوست میدارم ببینم مهدیم را؟

نوشته شده در چهار شنبه 24 خرداد 1391برچسب:,ساعت 12:0 توسط محمد| |

دومناجات زیبا از استاد فرهمند

 

دو مناجات که ارزش دانلود رو داره

نوشته شده در چهار شنبه 24 اسفند 1390برچسب:,ساعت 12:1 توسط محمد| |

آری.وضو گرفتم و آماده ی نماز شدم.امروز روز بسیار سختی بود.چه روز بدی بود.چه روز نحسی بود.چقدر نمره هام کم شدن...با خودم می گویم...و سپس تکبیره الاحرام.اما حواسم نیست.همه ی حواسم به مسائل امروز است.میگویم:الله اکبر.خداوند با کمال آسودگی میفرماید:

 یا کاذب!اتخادعونی؟ای دروغگو منو میخوای گول بزنی؟

 نمی ترسی همین الآن چهره ات رو شبیه حمار کنم؟.....

 

 


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 5 دی 1390برچسب:,ساعت 11:55 توسط محمد| |

ای شهدا کجا هستید؟آبروی شما دست من و امثال من افتاده.ومن هم سست عهد...


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 5 دی 1390برچسب:,ساعت 11:40 توسط محمد| |

بیاید باهم دیگه خداوند رو با ریاضی اثبات کنیم......

برید به ادامه ی مطلب...

 


ادامه مطلب
نوشته شده در دو شنبه 21 آذر 1390برچسب:,ساعت 12:59 توسط محمد| |

سلام ای رستگاران.دیروز کتاب اندیشه ی انتظار رو میخوندم.یکی از کتب معتبر پیرامون امام عصر هست.میگفتش که:یحیی بن ابی القاسم اومد نزد امام صادق و عرض کرد مقصود از آیه ی شریفه ی (الم - ذلک الکتاب لا ریب فیه هدی للمتقین-الذین یومنون بالغیب و یقیمون الصلاه و مما رزقناهم ینفقون:الم- آن کتاب با عظمتی است که شک در آن راه ندارد و مایه ی هدایت پرهیزگاران است.کسانی هستند که به غیب [آنچه از حس پوشیده و پنهان است]ایمان می آورند.نمازرا به پا میدارند.و از تمام نعمت ها و مواهبی که به آنان روزی داده ایم انفاق می کنند.)چیست؟

 


ادامه مطلب
نوشته شده در چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,ساعت 13:27 توسط محمد| |

دوستان می دونید صاحب الزمان یعنی چی؟زمان یکی از بعد های ماده هست.طبق گفته ی پیغمبر اسلام، زمان هر ماده ای را کهنه و فرسوده می سازد.تنها مهدی ماست که تابع این قانون طبیعت نیست.او زمان را در اختیار دارد و زمان را تابع خود قرار داده است.پس مهدی فاطمه گرچه زمان بسیار زیادی از تولدش گذشته ولی هنوز زیبا رو و جوان است.

نوشته شده در چهار شنبه 16 آذر 1390برچسب:,ساعت 13:5 توسط محمد| |

دیگر نمیتوانم با امام خود سخن گویم چون آنقدر بدم که ندهد جوابم.نکند نظری به حال زارم.دیگر گوشش از این حرفها پر است از این مهدی گفتن ها....

 

 

 


ادامه مطلب
نوشته شده در یک شنبه 22 آبان 1390برچسب:,ساعت 19:28 توسط محمد| |

...و من از جهنم آزاد شده بودم.خداوند به احترام شب قدر من رو از اونجا نجات داده بود.او گفت:...


ادامه مطلب
نوشته شده در جمعه 22 مهر 1390برچسب:,ساعت 9:31 توسط محمد| |


Design By : Night Melody